-
هر شب زندگی من رغایب است
جمعه 20 خردادماه سال 1390 12:11
آرزو؟ می خندم به همه ی آرزو هایم و خواب خدایا سهم آرزو های من مال خودت امشب را آسوده باش
-
زخم
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 22:26
در صدایت آنقدر مرهم داری که تنگ ترین دل را نیز با سلامی باز می کنی
-
رفتن
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 20:28
«کاش رفتن من پا داشت می دوید» «میدوید چشم باز می کردم می دیدم نیستم»
-
ــــــــــــــــــــــ !!
جمعه 17 دیماه سال 1389 17:50
میدانی؟ جای خالی نیست که پر شود ... جای سوختگیست که با نشستن کسی دردش زیاد تر می شود
-
...
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 11:08
آدم وقتی بزرگ میشه بیشتر غرق میشه باید رژیم بگیرم
-
رویای خدا-۲۰
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 22:36
پونه چند روز پیش می گفت خدا خوابیده می گفت خدا از ما بنده هاش خسته شده.گرفته خوابیده خدا جونم. پاشو پاشو نخواب زندگیمو داره آب میبره من که زندگیمو روی آب نساخته بودم که داره طوفان میاد پاشو
-
رویای خدا - ۱۹
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 01:29
خدایا ... واسطه فرستادم رو سیاهم نکن دستهامو به تو سپردم سیاهم نکن خدایا ... آه آهم نکن
-
رویای خدا-۱۸
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 19:32
یه بار خیلی سال پیش یه جا یکی گفت: خدایا! تو آنی که تانی تپانی جهانی تهِ استکانی وقتی شنیدم خندم گرفت. ... حالا میفهمم که چه جوری دنیا هارو قد یه ستکان میکنی
-
...
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 13:17
-
رویای خدا-۱۷
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 12:42
حتما لازم بود بال هامو ازم بگیری؟ مثل مرغی شدم که پر از شوق پروازه،اما بال هاشو چیدن تا از دیوار اسارتشون بالا نپره و نره . کاش بال هامو نیچیدی بعد میدیدی که اگر هرجا پرواز میکردم ،باز هم میومدم همینجا. کاش میذاشتی کبوتر جلدت باشم اینجا همه یه جوری نگام میکنن. احساس میکنم هر لحظه یکی با یه پیاله آب میاد سراغم. (( آب...
-
سومین
جمعه 25 تیرماه سال 1389 22:27
دالان هزار توی ما تاران و تار در منظر همه ست این متن نانوشته ی دیوارهای ما پیدای این و آن و همه ست باور کن که رسم نیست تنها تمامی آغوش های ما ،تنها تمامی این یک بوسه ی غریب است که رسوای عالم است - یک لحظه هم نشد که ترکم کنی - ولی ... باور کن این همه گویند : "او رفته است ، او نمانده است" *** من هیچ نفهمیده ام...
-
...
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 19:17
خدا؟ ...
-
دومین
جمعه 11 تیرماه سال 1389 23:44
به گنجشک گفتند، بنویس: عقابی پرید. عقابی فقط دانه از دست خورشید چید. عقابی دلش آسمان، بالش از باد، به خاک و زمین تن نداد. * و گنجشک هر روز همین جملهها را نوشت وهی صفحه، صفحه وهی سطر، سطر چه خوش خط و خوانا نوشت * وهر روز دفتر مشق او را معلم ورق زد وهر روز هم گفت: آفرین چه شاگرد خوبی، همین * ولی بچه گنجشک یک روز با...
-
آغاز
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 00:28
قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سال های سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام! (قیصر امین پور)
-
سیاه
جمعه 6 فروردینماه سال 1389 00:19
هر وقت ،هر جا غمی باشد تو هم هستی . . . کلاغ بودن این حسن را دارد!
-
دل نوشت
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 19:36
خدایا تو از اول و آخر من آگاهی میشه این روزا رو بزنی جلو بزنی جلو جلو برسه به تهش؟ دیگه حال بقیه شو ندارم
-
خیام
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 19:17
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا معلوم نشد که در طربخانه ی خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا
-
رویای خدا
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1388 23:58
همه غم های عالم روی دوش من من روی دوش تو ... تو روی دوش کی؟!
-
سخاوت
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 19:27
پرنده ای که توی قفس به دنیا بیاد چشماش،بال هاش،دنیاش ... تنها قد یه قفس باشه وقتی با بزرگی آزادش کنن تو این دنیا چی میشه؟!...
-
پاییز
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 00:56
دلتنگی ات را بر دوشم نهادی گفتی عوض؟ دلتنگی ام زمین ماند گفتم عوض ... دلتنگی ات کمرم را شکست.
-
رویای خدا
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1388 12:17
خد میدونی چیه؟ بعضی وقت ها یواشکی جوری که تو نشنوی با خودم فکر می کنم که تو اگه ولم کنی این زندگی چی میخواد بشه؟ یعنی از این بدتر میشه؟ تو چرا بعضی ها رو اونقدر محکم گرفتی بعضی ها اما انقدر شل و آروم که زندگی براشون شده هراس افتادن؟ من حرفای تو رو برم به کی بگم؟
-
حق
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 12:15
درون جهنم زمانت در این سیاهی زمینت خدایا چقدر بسوزم تا تو دمی از هوای آسمانت دهی پری از فرشتگانت دهی ... اندکی آب و نانم دهی!
-
پری از رویا
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 19:11
سخته نمیتونم دیگه نمیتونم با خودم بجنگم. از ترس اعتراف دیگه حتی دست به قلم نمیزنم.اصلا سمت دفتر نمیرم.اینجا نمیام.حرف نمیزنم. ۲روزه تو اتاقم نمیام.همینجوری پیش برم باید از خونه و شهر هم برم. قبول کردم.نمیتونم باهات قهر کنم خدا.الکی میگم قهرم.اما تا دلم تنگ میشه یواشکی تو دلم باهات حرف میزنم.تا اعصابم خورد میشه تو دلم...
-
غصه های پر پر شده
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 17:49
خدا؟ چرا بعد از خلق اشرف مخلوقاتت چیز برتری خلق نکردی؟
-
...
جمعه 27 آذرماه سال 1388 12:30
دارم سفر میکنم به امید "کس" میفهمی؟
-
غصه های پر پر شده
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 12:18
کاش همیشه کوه بلند باشد و عشق من کوتاه! کاش وقتی به تشنگی یکی پاسخ دادیم روزی اگر تشنه بودیم گلی خار وجودمان را از تشنگی برهاند. نمیشود و نشدن طریق ماست دیگر تصمیم به مخفی نمودن دلتنگی ها که نه گلایه ها ندارم همیشه تنهایم چون تنها منم که وجود دارم تنهایی درد است و یک درد فقط یک درمان دارد صد درد را هم فقط یک درمان است...
-
غصه های پر پر شده
یکشنبه 22 آذرماه سال 1388 13:12
راست گفته اند که ماه نمی ماند پشت ابر و چه ماهی و چه ابری! خیالم نیست که به پوچی رسیده باشم آن قدر شادم و سر خوش که از شادی می گریم! از عشق نوشتن قدغن شد برای من و از دوست داشتن هم همینطور. بازیچه ای برای دست کسی عروسکی در اتاقی شلوغ. آنقدر بازیچه ی کودکان شدم که پوسیدم گسستم مگر من چه کردم! چقدر مضحک است این سخن......
-
کابوس تو-۳
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1388 01:18
این روزا هیچی واسه اینجا ندارم این روزا هیچی واسه هیشکی ندارم
-
تکیده
دوشنبه 9 آذرماه سال 1388 00:30
اشک را شانه های خاکی من چگونه طاقت است به گاه بارش اقیانوسی؟ا
-
کابوس تو-1
جمعه 6 آذرماه سال 1388 20:31
تنها چیزی که آرومم میکرد رویاهای تو بود. میون نفس های تب دارم اومدی و همه رو ازم گرفتی و یه مشت کابوس و جاش برام گذاشتی. فکر کردی چشمام بسته بود؟.اما دیدمت. دیدم چطور تو یه چشم به هم زدن زندگیمو ویرون کردی. دستاتو خو ب میشناسم خوب... خداهستی؟ میشنوی؟ چرا روتو میکنی اونور؟ تو چشام نگاه کن نگاه کن ... ازت خیلی گله دارم....